باز فکر و خیال باز
همان تصویر لعنتی یادت هست؟
من بچه بودم . . .
تو نشسته ای توی کوچه
شکستن یخ جوی آب یادت هست؟
چقدر غمگین بود سهم تو از زندگی
حالا رماتیسم !
چقدر غمگین هست سهم تو از زندگی
هر چند زغال قلیان داغ کرده صورتم را
اما سردتر از دستان تو در آن کوچه می شوم
من اینجا و تو همان جا تنها
این هم سهم تلخ دیگر تو
دوستت دارم مادر